جدول جو
جدول جو

معنی خون سرد - جستجوی لغت در جدول جو

خون سرد
مقابل خون گرم، در علم زیست شناسی، کنایه از ویژگی کسی که زود خشمگین نمی شود، بردبار، متین، آرام
تصویری از خون سرد
تصویر خون سرد
فرهنگ فارسی عمید
خون سرد
(سَ)
صفت عمومی تمام جانورانی است که دمای بدن آنها ثابت نیست و از تغییرات دمای محیط پیروی می کند. (فرهنگ اصطلاحات علمی) ، جانوری که با سرد شدن هوابخواب می رود و از حرکت می ایستد تا دوباره هوا گرم شود، آنکه زود خشمگین نگردد. آنکه زود از جای بدر نرود. (یادداشت مؤلف). مقابل خون گرم، حلیم. بردبار. شکیبا. مقابل خون گرم، بی غیرت. بی حمیت. لاقید. بی رگ. بیقید، آنکه دیر دوستی کند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون سردی
تصویر خون سردی
خون سرد بودن، کنایه از بردباری، متانت، کنایه از بی تفاوتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خان غرد
تصویر خان غرد
خانۀ تابستانی
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی هر یک از جانورانی که دمای بدنشان نسبت به دمای محیط تقریباً ثابت است مانند پستانداران و پرندگان، کنایه از مهربان و خوش خو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخن سرد
تصویر سخن سرد
کنایه از سخن بی مزه و ناگوار و ناخوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
کنایه از کشتن انسان، قربانی کردن حیوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش سرا
تصویر خوش سرا
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مثال نگه داشت بر طاق بستان سرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶)
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، عالی آوازه،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خونسرد
تصویر خونسرد
بردبار، متین و آرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خان غرد
تصویر خان غرد
خانه تابستانی
فرهنگ لغت هوشیار
خودرایی، سر پیچی از اطاعت (قانون یا بزرگتران) تمرد، بی باکی گستاخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
عمل و حالت خونسرد بردباری متانت
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که خونش گرم باشد، توضیح جانداری که درای حرارت بدن تقریبا ثابت باشد خونگرم محسوب میشود، مهربانی با محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
کشتن انسان یا حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون گرم
تصویر خون گرم
((گَ))
جانوری که خونش گرم باشد، کنایه از بامحبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خون کردن
تصویر خون کردن
((کَ دَ))
قتل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خان غرد
تصویر خان غرد
((غَ))
خانه تابستانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خونسرد
تصویر خونسرد
((سَ))
بردبار، کسی که زود خشمگین نشود، جانوری که حرارت بدنش با حرارت محیط تغییر می کند. مانند بعضی از خزندگان
فرهنگ فارسی معین
بردباری، متانت، خویشتن داری، بی اعتنایی، بی تشویشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
Composure
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
calme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کبودی روی پوست که در اثر ضربه حاصل شود، خون دمردک
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
compostura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
शांति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
ketenangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
ความสงบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
kalmte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
沉着
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
compostezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
compostura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
spokój
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
спокій
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
Gelassenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
спокойствие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خونسردی
تصویر خونسردی
רוגע
دیکشنری فارسی به عبری